دكتر كاري آن اوين يهودي آمريكایي مسلمان شد



أشهد ألا إله إلا الله وأن محمدًا رسول الله"، این ها کلمات شهادتی بودند که دکتر کاری آن اوین، یهودی سابق آمریکایی، بعد از بازگشت به سوی دین اسلام بیان داشت. این داستان یافتن دین صحیح و راستین توسط اوست:

خداوند آفريدگار با نام های زیادی شناخته می شود. او را همواره به خاطر حکمت و داناییش می شناسند. چرا که او همواره با جامعه ی ما با گذشت، محبت و رحمت رفتار کرده است. حال آنکه قدرت آن را داشت كه ما را در جامعه ی آمریکا با جنگی خانمانسوز درگیر سازد تا باور پیدا کنیم که بزرگی و ارزش انسان به خاطر پایبندی و اعتقادش به آفریدگارش است و همین شحصیت روحی انسان ها را می سازد.

داستان با بیان شهادتین توسط من که شیفته ی تونی ریچاردسون، کارگردان نمایشی، بودم شروع شد. ریچاردسون به خاطر بیماری ایدز درگذشته بود. او ........



ادامه مطلب
تاريخ : پنج شنبه 23 بهمن 1393برچسب:, | 9:16 | نويسنده : ابوعمر |

۞▬▬▬۞▬▬ஜ بایزید و امام جماعت ۩ஜ▬▬▬۞▬▬ ▬۞
 بایزید و امام جماعت
نقل است که بایزید بسطامی پشت سر پیش نمازی نماز خواند.

پیش نماز گفت: یا شیخ (بایزید) ! تو کسبی نمی کنی و چیزی از کسی نمی خواهی ، از کجا می خوری؟

بایزید گفت : صبر کن تا نمازم را دوباره بخوانم !

پیش نماز گفت : چرا؟

بایزید گفت : نماز پشت سر کسی که روزی دهنده را نشناسد ، روا نبود که گذارند !


(تذکرة الاولیاء ، عطّار نیشابوری)

۞▬▬▬۞▬▬ஜ۩۞۩ஜ▬▬▬۞▬▬ ▬۞



تاريخ : پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:بایزید بسطامی, | 15:19 | نويسنده : ابوعمر |

سعید بن عامر(رض) حاکم فقیر

خلیفه‌ی دوم مسلمانان، حضرت عمر بن الخطاب رضی الله عنه در زمان خلافت خویش، سعید بن عامر را به حکومت حمص گماشت. مدت زیادی از این ماجرا نگذشت که گروهی از اهالی حمص به نزد امیرالمؤمنین آمدند.

عمر رضی الله عنه به آنان گفت: اسامی تنگ‌دستان خویش را بنویسید تا از اموال مسلمانان به آن‌ها بدهم.

آنان نیز اسامی فقرایشان را .......

 



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 21 دی 1393برچسب:, | 16:5 | نويسنده : ابوعمر |

گناه، او را از یاری اسلام باز نداشت

«ابومحجن ثقفی» یکی از مردان مسلمان، و بلکه یکی از اصحاب رسول خدا ـ صلی الله علیه وآله وسلم ـ بود که متاسفانه مبلا به شرب خمر بود و بارها برای نوشیدن خمر تنبیه شده بود اما دوباره به آن بازگشته بود. او حتی از شدت علاقه و دلبستگی بسیاری که به خمر داشت به فرزند خود چنین وصیّت نموده بود که:

«اگر مردم مرا در کنار درخت انگوری دفن کن که پس از مرگم ریشه‌هایش استخوان‌هایم را سیراب کند، و مرا در زمین خشک به خاک نکن که می‌ترسم پس از مرگ طعم آن را نچشم».

هنگامی که مسلمانان بسوی جهاد و نبرد با ساسانیان در قادسیه .........



ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 20 دی 1393برچسب:, | 10:14 | نويسنده : ابوعمر |

ببخشید آقا! می تونم به خانومتون نگاه کنم و لذت ببرم؟

ببخشید آقا! می تونم به خانومتون نگاه کنم و لذت ببرم؟
جوان خیلی آرام و متین به مرد نزدیک شد و با لحنی مؤدبانه گفت :
ببخشید آقا! من می تونم یه کم به خانوم شما نگاه کنم و لذت ببرم؟
 مرد که اصلا توقع چنین حرفی را نداشت و حسابی جا خورده بود، مثل آتشفشان از جا در رفت و میان بازار و جمعیت، یقه جوان را گرفت و عصبانی، طوری که رگ گردنش بیرون زده بود، او را به دیوار کوفت و فریاد زد:
 مردیکه عوضی، مگه خودت ناموس نداری. ... می‌خوری تو و هفت جد آبادت ... خجالت نمی کشی؟ ...
جوان امّا، خیلی آرام، بدون اینکه از رفتار و فحش های مرد عصبی شود و عکس العملی نشان دهد، همانطور موأدبانه و متین ادامه داد:
 خیلی عذر می خوام فکر نمی کردم این همه عصبی و غیرتی شین، دیدم همه بازار دارن بدون اجازه نگاه می کنن و لذت می برن، من گفتم حداقل از شما اجازه بگیرم که نامردی نکرده باشم ... حالا هم یقمو ول کنین، از خیرش گذشتم.
مرد خشکش زد ... همانطور که یقه جوان را گرفته بود، آب دهانش را قورت داد و زیر چشمی زنش را برانداز کرد ...



تاريخ : جمعه 6 شهريور 1393برچسب:ببخشید آقا! می تونم به خانومتون نگاه کنم و لذت ببرم؟ , اهل سنت شهرستان خواف, | 6:6 | نويسنده : ابوعمر |

بسیار داستان زیبا از یک دختر پاکدامن و فواید آیة الکرسی.

شبی دخترک مسلمان از نیویورک امریکا از دانشگاه به سمت خانه می رفت که پس از مدتی متوجه شد مردی با جاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش مینمود او را تعقیب می نمود
دختر بسیار وحشت زده و شروع کرد به خواندن أیت الکرسی و توکل کرد به الله سبحان و تعالی الحمدالله بخیر گذشت و دختر به سلامت خانه رسید
ولی فردای آن شب در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت تجاوز شده وجسد دختر را در میان دو ساختمان پیدا نموده است
پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد بوده و یا چیزی دیده به اداره پولیس برود تا قاتل را شناسایی کند دختر به اداره پولیس رفته و ماجرا را به پلیس گفته و از بین مردهایی که صف کشیده بودند از پشت هشت أینه دو طرف قاتل را شناسایی کرد.

پلیس از قاتل می پرسد که در آن شب یک دختر با حجاب را تعقیب میکردی چرابه او حمله نکردی؟

قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.

الله اکبر این است عظمت توکل به خداوند....



تاريخ : پنج شنبه 10 دی 1393برچسب:بسیار داستان زیبا از یک دختر پاکدامن و فواید أیت الکرسی,آیة الکرسی, | 16:11 | نويسنده : ابوعمر |

✔ ✔ ✔ این است نمونه ای از مسلمانان واقعی ✔✔✔

=> ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺟﺮﻡ ﻗﺘﻞ ﻧﺰﺩ هارون الرشید ﺁﻭﺭﺩﻧﺪ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﺧﻮﺍﻫﺎﻥ ﺍﺟﺮﺍﯼ ﻗﺼﺎﺹ ﺑﻮﺩﻧﺪ

ﻗﺎﺗﻞ ﺍﺯ هارون الرشید ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺘﯽ ﻣﻬﻢ ﺩﺭﻗﺒﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺵ ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﮐﺮﺩ ...

هارون ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ؟ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻧﻤﻮﺩ : ﺍﯾﻦ ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ !!

هارون ﮔﻔﺖ: ﺍﯼ محمد بن یوسف ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ محمد ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺑﻠﻪ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﯽ ﻭ ﺍﮔﺮ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﺪ ﺣﮑﻢ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺗﻮ ﺍﺟﺮﺍ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ!
✔ محمد ﻋﺮﺽ ﮐﺮﺩ : ﺿﻤﺎﻧﺘﺶ ﻣﯿﮑﻨﻢ
✔ ﻗﺎﺗﻞ ﺭﻓﺖ،ﺳﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﻬﻠﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺍﺗﻤﺎﻡ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺮﺍﻥ محمد ﺑﻮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺣﮑﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﺍﺟﺮﺍ ﻧﺸﻮﺩ ﺍﻧﺪﮐﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺏ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﻗﺎﺗﻞ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻥ ﺟﻼﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ

✔هارون الرشید ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺑﺮﮔﺸﺘﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺘﯽ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ؟

✔ﻗﺎﺗﻞ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ : ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﻭﻓﺎﯼ ﺑﻪ ﻋﻬﺪ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ مسلمانان ﺭﻓﺖ

✔ هارون از محمد ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺿﻤﺎﻧﺖ ﮐﺮﺩﯼ ؟

✔ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ: ﺗﺮﺳﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺧﯿﺮ ﺭﺳﺎﻧﯽ ﻭ ﻧﯿﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ مسلمانان ﺭﻓﺖ

✔ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﭘﺴﺮﺍﻥ ﻣﻘﺘﻮﻝ ﻧﯿﺰ ﻣﺘﺄﺛﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻭ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﮔﺬﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﺑﺨﺸﺶ ﻭﮔﺬﺷﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﻦ مسلمانان ﺭﻓﺖ

✔ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺯﯾﺮﺍ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﺑﮕﻮﯾﻨﺪ ﮔﺬﺷﺘﻪ پر افتخار مسلمانان ﺍﺯ ﯾﺎد رفت....



تاريخ : پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:✔ ✔ ✔ این است نمونه ای از مسلمانان واقعی ✔✔✔, | 15:14 | نويسنده : ابوعمر |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد